طارق به زیرزمین میرود. دختری آنجا بیروح زندانیست. او را نوازش می:ند و میگوید چرا بداخلاقی کردی؟ حالا باید دارو بخوری.
طارق میگوید عاشق شده ام اما نگران نباش، اتاقش را عوض میکند. دختر گریه میکند.q59b07w
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت